بیان فضایی و خیال؛ به قلم کامبیز حاجیقاسمی و کامبیز نوایی
نگارنده: حامد محمدپور
امروز علیرغم تحقیقات زیادی که در باب معماری سلامی ایران با سایر کشورهای مسلمان انجام پذیرفته است (تحقیقاتی که زمینههای مورد بحث یا به شناخت سیر تاریخی ابنیه، توصیف و شرح تکبناها با مجموعهها، مسائل ساختمانی، آب و هوایی، تزئینات و غیره مربوط می شود) ماهیت این معماری گنگ و مبهم باقی مانده است. درست است که تحقیقات فوقالذکر نکاتی را بر ما آشکار مینماید، لکن قرابت و موانست با اثر آسیب نمیشود، چنین به نظر می رسد که در این تحقیقات چیزی نگفته باقی مانده است؛ یک چیز اصلی، چیزی که شناخت کامل اثر در گرو آن است، که شاید بتوان آن را «روح اثر» نامید. این روح کلی پدیدهای است که در همان لحظه نخستین ملاقات، در مخاطب تأثیر می گذارد. حتی پیش از آنکه او از تاریخ بنا، علت برپایی، نحوه استفاده، فنون به کار آمده و غیره سؤال کند.
در واقع هدف طراح از ساختن بنا و فضاسازی، پدید آوردن همین روح با بیان خاص است و شکل، ماده، رنگ و نور و دیگر عوامل را با یکدیگر میآمیزد تا فضایی بسازد و با بیان خاص آن مخاطب را برانگیزد. تاریخ معماری، نه فقط در فرهنگ اسلامی که در تمامی فرهنگها، دلیلی بر این مدعاست. درست است که اولین هدف از احداث بنا، یا اگر کلی تر بگوییم، نخستین مقصد معماری ایجاد سرپناه برای بشر است. لیکن تاریخ معماری مبین این امر است که انسان هیچ گاه به این ضرورت اولیه بسنده نکرده و در آثار خود همواره به «بیان» به عنوان یک هدف نهایی اندیشیده است.
به طور کلی آنچه اثری را ارزش میدهد همین بیان است و آنچه اثری را بر اثر دیگر برتری و رجحان میبخشد باز همین بیان است. آنچه در کتب و مدارس معماری مورد تقدیر و تحسین قرار میگیرد و به شرح و تفصیل درمیآید آثاری است که از جهت بیان به قلل رفیع دست یافتهاند، نه آثاری که صرفا ساکنان خود را از عوامل محیطی مصون داشته، چهاردیواری را برای سکونت فراهم آوردهاند. شخصیت و هویت و ملاک مشابهت و تمایز آثار معماری نیز همین بیان است. به زبان دیگر، به لحاظ تفاوت در بیانهاست که دستهای از آثار را به یک نام میخوانیم و دسته دیگر را به نام دیگر و فصول مجزا در کتب تاریخ معماری تعیین میکنیم.
بیان بدون شک به واسطه خود اثر پدید میآید. بنا باید ساخته و پرداخته شود و انسان در بیرون و درون آن قرار بگیرد، در آن سیر و مکاشفه کند، تا بالاخره با جان خود پیام اثر را دریافت دارد. اما با معمار خالق اثر نیز به همین ترتیب این کیفیت را در آخر کار ادراک خواهد کرد؟ آیا او به نظاره اعمال خود خواهد نشست و انتظار خواهد کشید تا جزء به جزء طرح (بنا) به تفصیل و اجرا درآید و در انتها خواهد فهمید که چه کرده است؟ اگر چنین باشد چه بسا آثار مختلف او هریک به نوعی و گونهای متفاوت و حتی متعارض با دیگری در آید. اگر وقوع چنین اتفاقی در دوران ناپختگی یک معمار، با معماری، ممکن باشد در هنگام پختگی و شکوفایی اصلا ممکن نیست. نام معماران و معماریهای برجسنه عالم با سبکها پیوند دارد و سبک نیز چیزی نیست جز استمرار نسبی بیانی واحد و اصرار و پافشاری بر آن.
بدین ترتیب بعید میدانیم که معمار با آنچه در انتها به واسطه برپا شدن بنا حامل میگردد؛ یعنی بیان فضایی، از پیش آشنا و مأنوس نباشد. او این مقصد و غایت را ولو به ابهام زیاد از پیش در ذهن و دل دارد و به قصد ایجاد آن در عالم خارج از ذهن و دل تلاش میکند. این مطلوب، هر چند که در انتها به دست میآید و تعیین میپذیرد؛ لیکن از ابتدا حضور دارد و در قصد اول است.